سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پاییز دلگیر

این یادداشتیست که ناشناسی در ذیل نوشتار "رقصی چنین" ، گویا در نقد نظرات من نوشته بود. با این که لحن گزنده ای داشت، و معتقدم با توجه به اینکه شناخت ایشان از من در حد همین چند خط نوشته می باشد لذا، برخی قسمت های آن را پیشداورانه یافتم، اما دیدم بهتر است که آن را در صفحه اصلی وبلاگ در معرض دید دوستان قرار دهم. این نه از آنروست که با همه نظرات این ناشناس موافقم ( هر چند برخی جاها را خوب آمده بود مثل ایده "سنجیدن فهم خود با نفهمی دیگران "- هر چند این وصله ایست که هیچ به من نمی چسبد !!!!- ) یا این که خواسته باشم از این ناشناس بابت "نظرات و انتقادات سازندش" تشکر کرده باشم ( من که برنامه ساز صدا و سیما نیستم!!!) یا حتی به ایرادات ایشان جواب داده باشم لیکن، بعد از وحید ایشون تنها کسی بوده که با این نوشتار رابطه برقرار کرده، یعنی ذهنش با موضوع درگیر شده و "چیزی از اون رو فهمیده" و یا حداقل اون رو درخور صرف وقت برای چنان قلم فرسایی دیده حتی اگه "سطحی و مبتذل" بوده باشه. خلاصه به گمانم خوندش برای شما هم خالی از لطف نباشه ...

 

دوست عزیز

" رقصی چنین "ات  رو خوندم. باید اعتراف کنم که شیوه نگارش جذاب و برانگیزاننده ای داشت اما باید این رو هم اضافه کنم که به همون اندازه که خودت در باره اون فیلم گفته ای، نوشته ات مبتذل و سطحی بود. دوست من، میدونی چرا این موضوع رو، اونهم از تلویزیون برای نقد و تحلیل انتخاب کرده ای؟ هیچ با خودت فکر کردی که نقد کردن یک کارهنری  سطحی مثل این برات آسونتر از تحلیل کارهای فاخر و پرطمطراقیه که تو غالبا مرعوب پیچیده گی ساختاری و بیانی اونها میشی؟ بقیه نوشته هایی هم که در این وبلاگ گذاشتی همه مرتبط با هنرپاپ هستن. ستایشت از جان لنون، آلبوم های موسیقی که معرفی کردی، و فیلم هایی که در" رقصی چنین " به ستایش از اونها پرداخته ای ، همه تخت هنر پاپ قرار می گیرند. عزیز دل، شده به این فکر کرده باشی که چرا چیزی از "تارکوفسکی" یا " اینگمار برگمان" رو در این وبلاگ نقد نکردی؟ قبول داری که دیدن shall we dance بسیار راحت تر و فهمش آسونتر از اونا بوده؟که نقد کردن یک کار سطحی مثل Shall we dance برات خیلی راحتر از تحلیل کارهای پر مایه هنریست. اینکه وقت گذاشتی که چیزی در باره این فیلم بنویسی نشون میده که ذهنت با اون درگیر شده، یعنی چیزی از اون رو فهمیدی حتی اگه نقاط ظعفش باشه. خوب با خودت رو راست باش و ببین که با هنر پیشه های خوش آب و گل این فبلم بیشتر حال کردی یا با شخصیت های تکیده و رنگ و رو رفته فیلم های " تارکوفسکی" ؟ دوست من، وقتی داشتی در باره جنبه های "مینیمالیستی" هنر هالیوودی می نوشتی، در حالی که هیچ آگاهی کاملی از "مینیمالیسم" نداشتی ( چیزیه که خودت در پانوشت آوردی) ، پرداختن ات به مقوله "مینیمالیسم" جز این بوده که خواستی افاضاتی کرده باشی یعنی ماهم بلدیم...به نظرم اظهار نظر در باره چیزی که آگاهی ازش نداری به همون اندازه فیلمی که نقدش کردی مبتذل هستش و خطر ابتذال روشنفکری به مراتب بیشتر از ابتذال جاری در بین عوامه.

دوست عزیز، اینکه انتظار داشته باشیم که همه چیز در چارچوب مقیاس های فهم ما تبیین بشه نشان از ضعف اندیشه ای داره که هیچ وقت بالای سرش رو نگاه نکرده. نمیدونم چرا بعضی دوستای روشنفکر اصرار بی موردی دارند بر پیچیده کردن مفاهیمی که میشه ساده تر و همه فهم تر هم تبیینشون کرد. گویی اینا میزان فهمشون رو با نفهمی دیگران اندازه می گیرن و هیچ به این نمی اندیشند که خیلی مفاهیم دیگه ای هم هستند که به اندازه همه عمرشون از طاقت فهم اونها فراتره. شما که در برج عاجت دامن از آلایش عوام بر کشیدی، دیگه چه کاری به علایق و طبع اونها داری؟ 

اون چند سطری که در "رقصی چنین" نگاشته ای، نشان از میان مایگی اندیشه ات داره با این تفاوت که این گل، به سبزه توهم خود برتر انگاری نیز آراسته تر شده. شما خود اگر اهل اندیشه بودی، وقتت رو به امری پربارتر از تماشای تلویزیون صرف می کردی چه اونکه ، گمان دارم برای شما نیز، نقد کردن مضخرفات سطحی اون بسیار آسانتر از تحلیل هنر فخیم و گرانمایه ایست که توان ادارکش مستلزم اندیشه ای بارور و خلاق تره و این با مطالعه و تفکر میسر میشه نه با تماشای تلویزیون...


نوشته شده در شنبه 89/9/20ساعت 12:35 صبح توسط رضا نظرات () |

Design By : Night Melody