سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پاییز دلگیر

 

 

تترو، آخرین اثر فرانسیس فور کاپولا1، به اعتقاد بسیاری از منتقدان کاریست که در آن کاپولا به دغدغه های شخصی خود می پردازد. در دهه شصتم عمرش، کاپولا که سنگینی "پردخوانده" ها و "اینک آخرازمان" را بر گرده خویش دارد - که به اعتقاد من ابهت هر کدام از این کارها به تنهایی برای دفن کردن خالق خود کافی هستند - در دومین تلاش خود پس از "جوانی بی جوانی"، دست به تجربه ای دیگر میزند. بر خلاف بسیاری که معتقدند "تترو" درونمایه های جدید و متفاوتی از آنچه که پیش از این از کاپولا دیده ام دارد، من بر این باورم که بعد از "جوانی بی جوانیِ" ناموفق - که براستی یک تجربه جدید برای کاپولاست ، در تترو، وی بازگشتی زیرکانه به درونمایه کارهای قبلی خود داشته است. شاید بتوان ادعا نمود که مسئله «قدرت» دغدغه اصلی وی در کارهای موفقش بوده است ، پدر خوانده ، حکایت با شکوهیست از مردانی با صلابت که قدرت، ذره ذره آنان را به کام نیستی فرو میبرد و در اینک آخرالزمان ، درجه داری به پوچی رسیده ، در آبراههای کامبوج در پی رسیدن به ژنرالی یاغی - که سمبل تمام نمای قدرت است - ادیسه ای را آغاز می کند که او را به قلب تاریکی میرساند. کاپولا برای تترواما ، سرنوشت دیگری رقم زده است. بر خلاف آن دوی دیگر، تترو از هر آنچه که او را در ارتباط با قدرت قرار میدهد ، حتی از استعداد ناب خویش در نوشتن ، گریزان است. کاپولا از زبان تترو، مفاهیم بسیاری را به چالش می کشد، مفاهیمی که احتمالا به زندگی و آثار او شکل داده اند. تترو به ظاهر یک هنجارشکنی یاغیانه است، زیر سوال بردن تمام باورها و قراردادهایی که به راه و روش ما سمت و سو میدهند.

 

تترو بر خلاف آنهای دیگر، خویش را از تقدیر محتومش نجات میدهد. از دیدگاه کاپولا، قدرت امری ذاتیست. شخصیت هایی که وی پیش از تترو به تصویر کشیده است، همه به نوعی واجد قدرت اند. چیزی درونشان هست که آنان را تبدیل به مرکز قدرت می کند. این را به وضوح در تصویری که وی از مایکل کورلئونه ارایه می دهد می توان دید. سانی، برادریست که قرار است پدر خوانده آینده باشد لیکن، او بسیار حقیرتر از آن است که توان بدوش کشیدن بار قدرت را داشته باشد. هوسران، آتشین مزاج و بی خرد، سر آخر طعمه حریق قدرت می شود. مایکل اما، آرام، متفکر، خویشتن دار و متعهد است. گویی قدرت او را انتخاب می کند نه او قدرت را. اویی که خویش را از جریانات خوانواده کنار کشیده است اما، جبریت قدرت، سرنوشت او را گونه ای دیگر رقم میزند. او ناخواسته به ماجرایی کشیده می شود که زندگی او را تغییرر میدهد. تترو اما، بختیار است و جان از مهلکه قدرت بدر می برد. او از هر آنچه که وی را در مسیر قدرت قرار میدهد، گریزان است، حتی از استعداد نابش در نوشتن. مقوله قدرت را اینجا، کاپولا با استعاره ای عمیقتر بیان می کند. پدر تترو، موسیقیدانیست که کریزمای شخصیتش ، و البته مقدار قابل توجهی پست فطرتی - او برادرش را که آهنگسازی ورزیده تر از اوست نردبان ترقی خود می سازد - وی را به منشع قدرتی تاثیر گزار تبدیل می کند. تترو ، از پدر ، و از هر آنچه که وی را به پدر (قدرت) ربط میدهد ، در فرار است. اما برخلاف مایکل کرلوئونه، او بختیار است و خویش را از کام قدرت وا میرهاند.

تترو، به واقع بیانیه ایست که کاپولا با آن ، معیارهایی را به چالش می کشد که وی را تبدیل به فیلمسازی موفق نموده است. در دیالوگی کوتاه اما بسیار عمیق که در کافه بین تترو و همسرش رد و بدل می شود، نقدی ظریف و بسیار بجا بر مقوله موفقیت و عشق صورت می گیرد. وبیانه را ، کاپولا از زبان تترو، خطاب به منتقدی با نفوذ که تحسین کننده تتروست، به صریح ترین وجه اعلام می کند. این به گمانم، پاسخ بی مهری هاییست که منتقدان به جوانی بی جوانی روا داشته اند. تترو، از این منظر، کاریست شخصی و عصیانیست علیه چارچوبهای تحمیل شده که خود در داخل آنها قرار گرفته است.

تترو، بر خلاف بسیاری ار منتقدان که آن را کاری نو میدانند، به باور من، رجعتیست زیرکانه - اگر نگوییم از روی استیصال - به درونمایه هایی که پیش از این بارها دستمایه کارهای موفق کاپولا بوده اند. جوانی بی جوانی، براستی اثریست که حرفهایی تازه برای گفتن دارد. کاری که به گمان من هم در فرم و هم در محتوا، بدعتیست نو در تاریخچه کاپولا. تترو اما، تکرار حرفهاییست که پیشتر، بارها از کاپولا شنیده ایم ، البته این بار در فرمی نو و البته با رویکردی جدید.

 

تترو از آن دست فیلمهاییست که به رغم محتوای تکراری اش، به لحاظ فرم و ساختار جدید - جدید در کارنامه کاپولا - ارزش چند بار دیدن را دارد.

پانویس

[1]: تا زمان نگارش این یادداشت، آخرین ساخته کاپولا با نام Twixt Now and Sunrise هنوز روی پرده نرقته است. 


نوشته شده در جمعه 90/2/16ساعت 6:14 صبح توسط رضا نظرات () |

Design By : Night Melody