سفارش تبلیغ
صبا ویژن


پاییز دلگیر

سلام

قرار بود رضا تنور این وبلاگ رو داغ نگه داره که به نظر میاد هدفمندی یارانه ها اونور آب هم اثر گذاشته و باعث شده رضا نتونه تنور اینجا رو داغ کنه :d

راستش من از دوران دبیرستان علاقه زیادی به کاریکاتور داشتم و از شما چه پنهون بعضی وقتها کاریکاتور هم می کشیدم ، البته هیچکس کاریکاتورهای منو ندیده چون همشون رو از بین بردم :دی

الان هم یک سالی میشه که علاقمند به کاریکلماتور شدم و هرازگاهی این چشمه ناقص غل میزنه و چندتایی کاریکلماتور ازش بیرون میزنه که تا حالا هیچکدوم رو ننوشتم ، الان هم چند ماهی هست که این چشمه پرکارتر شده :دی

چندتایی کاریکلماتور جدید دارم که به دلم نشستن واسه همین تصمیم گرفتم اینبار  برای اولین و شاید آخرین بار اینها رو مکتوب کنم : دی


عزرائیل نان آور زمین است.

این همه آدم میمیرند ، ولی زمین هنوز سیر نشده ، چه اشتهایی دارد!

با پیدایش برق امید به زندگی پروانه ها بیشتر شده!!

باد میوزد و درختان آسمان را جارو میزنند.

وقتی آسمان مهمان دارد ، باد و باران آسمان را آب و جارو می کنند.


 بی ربط:

بی ربط این یادداشت طبیعتا کاریکلماتور خواهد بود:دی

یارانه ها را به سوی ...مان هدفمند کردند!!!

 

... و دیگر هیچ




نوشته شده در یکشنبه 89/12/22ساعت 1:48 صبح توسط وحید نظرات () |

 

فلسفیدنهای روز تولد

وقتی رضا میتونه تو صف صندوق فروشگاه بفلسفه :D (فلسفیدن کنه) من هم میتونم تو روز تولدم بفلسفم ، فقط نوع فلسفیدنهایمان کمی تا اندکی تفاوت داره ، هرچند مشترکاتی هم میشه تو این فلسفیدنها پیدا کرد

امروز روز تولدم هست ، سیل تبریکات خوشحالم کرده است:D ،ولی هنوز برایم جالب است ما که از پیری گریزانیم چطور مشتاقانه پیر شدن خود را جشن میگیریم و تبریکات دوستان را با خوشرویی و لبخند پذیرا میشویم

به هر حال تولدم مبارک


2

میگویند هر کودکی با این پیام به دنیا می آید که خداوند هنوز از انسان نا امید نشده است.

کاری به درست یا نادرست بودن جمله فوق ندارم ، دوست دارم جمله فوق جرقه ای باشد برای نوشتنم ، دوست دارم قبول کنم که هر کودک رسولی است از جانب خداوند و حامل چنین پیامی است ، دوست دارم تولد هر نوزادی را به چشم یک معجزه بنگرم...

خوشحالی که هر نوزاد با خود به جمع خانواده اش می اورد هدیه ای است از جانب خدا . خدا با هر نوزاد روح پاکی بر منزلی می گستراند و این لطف خداوند بخشاینده است

بیست و چند سال پیش در چنین روز پاییزی من نیز حامل این پیام بودم ، آمده بودم تا با گریه ها و خنده های گاه و بیگاهم فریاد بزنم که خدا هنوز از ما نا امید نشده است

آمدم تا یادآوری کنم که خداوند بخشاینده است و مهربان و هنوز ما را دوست دارد و به ما امید دارد، احتمالا منشا خنده های کودکانه ام نیز همین پیام بوده است.هرچند بعدها زمخت شدن روحم باعث شد اینهارا فراموش کنم و منتظر نشانه ای باشم...

آری من فرستاده خدا بودم ، همانگونه که شما روزی رسولی از جانب خدا بودید ، ولی فرستاده خوبی نبودم و راه را گم کردم ، فراموش کردم پیام آور چه پیامی هستم که اگر غیر این بود امروز بعد از بیست و چند سال این پیام را در تولد کودکی جستجو نمیکردم...

خداوندا تو را شاکرم بابت تمام روزهای این بیست و چند سال و تمامی نعماتی که به من ارزانی داشتی و شرمسارم از اینکه فرستاده خوبی نبودم و پیامت را در خود گم کردم و منتظر رسول دیگری نشستم...

 عجب صبری خدا دارد.............

تکمله: یادداشت اول در روز تولدم(19 آذر)با یک پیش زمینه قبلی نوشته شده است ، یعنی از قبل تصمیم داشتم چنین یادداشتی بنویسم هرچند تصمیم به نوشتن این یادداشت در قالب طنز داشتم ولی نشد

*یادداشت دوم بعد از تایپ کردن یادداشت اول بدون هیچ پیش زمینه فکری و کاملا آنی تایپ شد

این یادداشت به دلیل پاره ای از ملاحظات "بی ربط" ندارد

.......و دیگر هیچ


نوشته شده در یکشنبه 89/9/21ساعت 5:5 صبح توسط وحید نظرات () |

مقدمه : این متن نظری بود بر یادداشت رضا(رقصی چنین) ولی دیدم خیلی طولانی شده به همین دلیل به صورت یادداشت در آوردمش

احوالات داش رضا؟
رضا جان میبینم که دوباره دست به کیبورد شدی، دمت گرم
از shall we dance و celebrity نوشتی، shall we dance رو ندیدم ولی با تفسیری که از سرکار علیه لوپز کردی باید ببینمش
آره می بینی ، وقتی اینجوری فیلم میبینی بیشتر بهت می چسبه ، ولی وقتی
میخوای ببینی تا تحلیل و نقد کنی گیج میشی ، چون نمیتونی باز هم چیزی به
جز سرکار علیه لوپز رو ببینی چون چیزی بهتر و بارزتر از اون رو نمیتونی
ببینی

اساسا من به این مورد معتقد شدم که فیلم رو باید ببینی تا حالشو ببری نه
اینکه بخوای از ایده و فلسفه و نمیدونم پیام و هزارتا کوفت و زهزمار دیگه
ای که یه نویسنده یا کارگردان ...مغز میخواد به خوردمون بده سر در بیاری
چون نمیشه سر در آورد(ساعت کوکی پدرم رو در آورد) ، اساسا من با فلسفه و
ایسم ها و هر موجود زنده ای که نشانی از فلسفه داره به مشکل خوردم
فلسفه
...

آخه داداش فرنگ دیده من به نظرت میشه با جنیفر رقصید و فقط به مکاشفه رسید
و فکر هیچ چیز دیگه ای رو نکرد ، اصولا با جنیفر لوپز رقصیدن فقط به درد
فراموشی مکاشفه و هر فلسفله و درد دیگه ای میخوره ، چون انوقت فلسفه ات
فقط همون عشق 15 سانتی متریت هست ، البته این حرفها رو داداش کوچیکتر
نباید پیش داداش بزرگتر بگه ولی ما از اول عادت داشتیم با هم راحت باشیم و
حرفمون رو بزنیم هرچند گاها تو دیکتاتور مابانه برخورد میکنی:D

(میگن وقتی مینویسی سعی کن واژه ای رو تکرار نکنی ، حالا من هم از اساسا
استفاده کردم و هم از اصولا ، گور باباشون واژه دیگه ای به ذهنم نمیرسه)
پس همون اصولا به نظرم معنی celebrity  و حتی فلسفه وجودی (این فلسفه دست
از سرم بر نمیداره) هالیوود اینه که ما به این چیزا فکر نکنیم و فقط به
اون چیزا فکر کنیم که دستشون درد نکنه:D

حالا این چیزا چی هستن ، این چیزا همونایی هستند که من باهاشون به مشکل
خوردم و تو تو این فیلم دنبالش میکردی و به نظرت به گه کشیده شده ، البته
میتونی یه سوراخ موش پیدا کنی و فکر کنی

اون چیزا هم همونایی هستند که بیمه میلیون دلاری میشن ، آره بانو لوپز و امثالهم رو عرض میکنم که فکر کردن به اینها چقدر لذت بخشه:))
به قول خودت نباید زیاد ایده ال گرا بود ، این بشر بیشتر از اینکه به
معرفت و شناخت و این چیزا نیاز و علاقه داشته باشه به لوپز و کیدمن و
هیلتون و اون چیزا علاقه داره

 پاورقی :
1- در مورد اون آقاهه و دار و دسته اش و انتصابات ببخشید انتخابات من هم
اون موقع یادداشتی نوشته بودم در وصف مناظره ها ولی هیچوقت منتشرش
نکردم:Dراستش باید اعتراف کنم اون موقع دوست داشتم یه کم سر به زیر باشم و
هم
اینکه میخواستم یه مدتی بگذره تا از خالت جوگیری خارج بشم و ویرایشش کنم و
بعد بزنم تو وبلاگ(این اعتراف رو کردم تا احساس تنهایی نکنی)
2- راستی هنوز نظرت در مورد مارکس و عقایدش عوض نشده؟ چند وقت پیش با یه
نفر تو کلوب تو این مورد بحثی داشتیم و کماکان بر ...شعر بودن نظرات حضرات
مارکس و هم فکراش پا فشار بودم و دوستان بر خلاف من که درنهایت بهم لقب
ماکیاولی دادن و گفتن با اون احتمالا یه نسبت فامیلی داریم
3- در حقیقت همون مورد قبلی هست یعنی اینکه به نظرت به من میخوره ماکیاولی
از نوع وطن‌پرست و نابغه سیاسی باشم یا ماکیاولی حامی حکومت فاسد؟ اخه
علمای این چیزا تو این مورد اختلاف دارن
4-فیلم انجمن شاعران مرده رو دوست دارم
5- دروغ چیز بدی هست
بی ربط
میگن اگه 6 بار بگی یا اوس محمود و به 8 نفر هم بگی اینکارو بکنن 100 لیتر
به کارت سوختتون اضافه میشه ، یه نفر کوتاهی کرده بود کارت سوختش به فاک
رفته

....و دیگر هیچ



نوشته شده در شنبه 89/8/1ساعت 11:56 عصر توسط وحید نظرات () |

سلام
چندین سال پیش عزیزی توصیه ای به من کرد و بهم گفت خلاف جهت شنا کن چون واقعا لذت داره خلاف جهت شنا کردن ، من هم که استعداد زیادی تو این مورد داشتم (تقریبا آماده یک جرقه بودم) شروع کردم خلاف جهت شنا کردن ....به به چه روزایی بود ، واقعا لذت داشت....
ولی...
چشمتون روز بد نبینه ، دیگه رسیده بودم جاهایی که فشار جریان زیاد و خلاف جهت شنا کردن کم کم داشت سخت تر میشد ، دیگه آهنگهای فرهاد یا کتابهای مختلف هم چاره ساز نبودند  ، از همه دور شده بودم و خسته بودم از این فشار ...به قول فرامرز اصلانی هیچکس این روزها بازو به بازویم نداد ...
یا

هیچکس در دل تاریکی شب با چراغی به سراغم نرسید...
البته منظور آنروزها بود...
خلاصه اینکه ، جسم و روح خسته من دیگه توانایی حرکت خلاف جهت رو نداشت ، دیگه نیروی کافی رو برای مبارزه با فشار جریان رو نداشتم ، دیگه نمیتونستم به خواسته ام و مسیری که در پیش گرفتم ادامه بدم ، دیگه نمیشد به نصیحت آن عزیزتر از جان عمل کرد.داشتم به این نتیجه میرسیدم که خودم رو رها کنم و بسپارم به جریان ، شاید زندگی در مسیر لذت بیشتری داشته باشه...
نه............نه........
آری.....خودم رو تو جریان آب رها کردم و همه راهی که امده بودم (خلاف جهت شنا کرده بودم با کلی سختی) رو با این سرعت دارم برمیگردم....باورکردنی نبود...مثل اینکه تو یه ماشینی رو به عقب بشینی یا اینکه ماشین دنده عقب حرکت کنه(حالا پوزیشن زیاد فرق نمیکنه ، مهم عمق فاجعه هست:D) و شما به کنار خیابون و به دیوارها نگاه کنی...
غرق در آب شدم ، فشار جریان زیاد بود و به سرعت برق و باد منو با خودش میبرد ولی به کجا؟؟؟ مهم نبود ، چون دیگه تقریبا نا امید شده بودم...
کم کم داشتم یاد میگرفتم چطور خودم رو با جریان هماهنگ کنم ولی فایده ای نداشت چون اینجوری از زندگی لذت نمیبردم و فهمیدم که من برای اینجور زندگی کردن مناسب نیستم یا شاید اینجور زیستن مناسب من نیست...
هی پسر اونجارو ، این چیزی بود که پس از دیدن یه تنه درخت به خودم گفتم :دی 
محکم گرفتمش ، یه فکر تازه به ذهنم رسیده بود ، خودم رو به بیرون از جریان آب کشیدم

دارم یه قایق میسازم ، شنا کردن خلاف جهت آب سخت بود و هست ........شاید پارو زدن بهتر باشه ...شاید
 
ادامه مطلب...
نوشته شده در دوشنبه 89/7/19ساعت 3:31 صبح توسط وحید نظرات () |

دربی 68
باز هم یک دربی دیگه بهانه ای شد تا من بعد از مدتها بنویسم
دربی 68 از چند حیث از بازیهای قبلی متمایز بود ، حضور علی دایی به عنوان سر مربی ، هم امتیاز بودن دو تیم تو جدول رده بندی لیگ برتر و نیاز هر دو تیم به برد و حتی برگزاری بازی تو وسط هفته.
استقلال بازی رو خیلی خوب شروع کرد و تو 20 دقیقه اول بازی یک بازی با برنامه و هماهنگ رو به نمایش گذاشت و پرسپولیس و حتی تماشاگران را  غافلگیر کرد.دستور پرس از زمین حریف و پاسکاری به خوبی تو این 20 دقیقه توسط بازیکنان استقلال اجرا شد ، هدف استقلال عمق دفاع پرسپولیس بود که در دقایق ابتدایی رو اشتباه مدافعان پرسپولیس از همون منطقه به گل هم رسیدند ولی استقلال خیلی زود اشباع شد و بازی تا حدودی متعادل شد .چیزی که تو نیمه اول واضح بود این بود که وسط زمین پرسپولیس خالی بود و فاصله زیادی بین خطوط این تیم وجود داشت .استقلال با به کار گرفتن مجیدی تو نوک حمله و سیاوش اکبرپور پشت خط جمله(دو مهره دونده)سعی داشت تا هم دفاع پرسپولیس رو خسته کنه برای نیمه دوم و هم اینکه فضایی برای سیدصالحی ایجاد کنند.ترکیب حمله استقلال به نظر من فقط یک ایراد داشت و ان هم حضور سیدصالحی تو پست غیرتخصصی خودش بود .در میانه میدان هم خسروحیدری به مرکز زمین منتقل شده بود و اینهم به نظر من یک اشتباه بود چون پاسهای حیدری وقتی خطرناک هستند که به صورت سانتر و عرضی باشند با اینکار استقلال تا حدودی خیال پرسپولیس رو از سمت چپ خودش راحت کرده بود ، چ.ن انتقال شکوری هم به دفاع راست نتونست چاره ساز باشه و استقلال هم زود فهمید که نباید دل به نفوذهای شکوری ببنده .بیشتر حملات استقلال از سمت چپ طراحی شد چون تصور میکردند علی عسگر جوان محو جو بازی خواهد شد ولی این پیش بینی هم تا حدود زیادی اشتباه از آب در اومد و گل اول پرسپولیس هم روی نفوذ عسگر و البته اشتباه امیرآبادی به ثمر رسید(فکر میکنم امیرآبادی تو اون صحنه با غرور میخواست توپ رو دفع کنه چون اون هم تو فکر جوانی و بی تجربگی عسگر بود)
دراون سمت هم پرسپولیس با به کار گرفتن شکوری قدرتی تو سمت چپ میخواست جناح راست استقلال رو از کار بندازه غافل از اینکه مربیان استقلال شب قبل بازی این لطف رو به پرسپولیس کردند.کلاه کج و بادامکی یه عنوان هافبک وسط و هوار از چپ و نوروزی از راست و باقری هم بین این دوتا پشت خلیلی بازی میکردند، به نظر میومد کلاه کج رابط خط دفاع و هافبک پرسپولیس بود و بادامکی بیشتر تو وسط زمین به عنوان پاسور و طراح بازی میکرد که دقایق اول بازی اصلا خوب کار نکردند و وسط زمین پرسپولیس کاملا خالی بود چون کریم هم رو به جلو بازی میکرد.اما در نیمه دوم تا حدودی این مشکل پرسپولیس حل شد و کریم عقبتر میومد و توپ گیری میکرد و هوار هم به میانه زمین متمایل شد(نه به عنوان هافبک وسط) ولی ایرادات استقلال رفع نشد تا کماکان حیدری مهره سوخته استقلال باشه و سید صالحی هم فقط یک موقعیت باد آورده نصیبش بشه ، نیمه دوم بازی جذابتر شد چون هردوتا تیم میل به برد داشتند و چند موقعیت خوب هم ایجاد کردند ولی درخشش دروازه بانها و بی دقتی مهاجمین مانع به ثمر رسیدن گل شد تا اینکه کریم باقری با شوتی زیبا گلزنی کرد(اگه دقت کنید میبینید که کریم تو زمین خودشون توپگیری کرد و توپ رو به هوار داد و هوار با حرکت به سمت وسط دوباره توپ رو به کریم رسوند)البته استقلال با اوردن برهانی سعی داشت تا ازخستگی مدافعین پرسپولیس استفاده کنه و انصافا چند تا فرار خوب هم آرش انجام داد ولی بیرون بردن اکبرپور اشتباه بود پون اکبرپور با دوندگی زیاد خودش میتونست برای برهانی فضا ایجاد کنه و قفل حیدری هم به میانه میدان تا دقایق پایانی یک اشتباه دیگه بود ، در اون سمت هم به زمین فرستادن زارع توسط دایی تعویض خوبی به نظر میرسید چون هم مدافعین استقلال خسته بودند و هم اینکه نقطه ضعف استقلال به درستی شناسایی شده بود(دفاع چپ) و هم اینکه حضور یک عنصر سرعتی مانع جلوکشیدن مدافعین استقلال شده بود.
اما خلیلی که به نظر من دایی از خلیلی گذشت تا بازی رو ببره ؛ خلیلی پرسپولیس ماکت کوچیکی از دایی تیم ملی تو دوران پایانی فوتبال دایی و مربیگری برانکو بود، یعنی فکر میکنم اینکه بگیم خلیلی مهار شده بود درسته ولی دایی به نظرم عمدا خلیلی رو طعمه قرار داد چون محسن رفت و برگشت یه بار روانی منفی رو دفاع استقلال داشت و تمرکز مدافعین استقلال بیشتر رو خلیلی بود.من فکر میکنم اگر دایی هوار رو از ابتدا متمایل به وسط میکرد بازی بهتر میشد چون سن کریم به نوعی هست که زیاد نمیشه بهش فشار اورد و فقط باید منتظر لحظه هایی از درخشش کریم بود.
کریم تو این بازی دو ضربه مفید زد یکی به شسث بود و دومیش هم شوتی بود که منجر به گل دوم پرسپولیس شد
در مجموع هردوتا تیم خوب بازی کردند ، ولی به نظرم تاکتیک پرسی که استقلال تو نیمه اول اجرا کرد باعش افت بدنی اونها شد و اینکه پرسپولیسیها از نظر روانی آماده تر از استقلال بودند.نیمه اول(دقایق اغازین) مال استقلال و دقایق پایانی برخلاف تصور مربیان استقلال(که فکر میکردند بد اوردن برگ برندشون بازی رو در اختیار میگیرن) مال پرسپولیس بود بقیه دقایق بازی متعادل بود.
اگر جباری آماده بازی بود تو این بازی خیلی به درد استقلال میخورد و شاید حضور جباری مانع قفل شدن حیدری به وسط زمین میشد.
چیز دیگه ای که مشهود اشتباهات تاثیر گذار مدافعین هر دوتیم بود
درضمن من پرسپولیسی و طرفدار دایی هستم و این برد خیلی به من چسبید
یا علی












نوشته شده در جمعه 88/11/16ساعت 4:46 عصر توسط وحید نظرات () |

   1   2   3   4      >
Design By : Night Melody