• وبلاگ : پاييز دلگير
  • يادداشت : رقصي چنين
  • نظرات : 0 خصوصي ، 2 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + farzin 

    دوست عزيز

    " رقصي چنين "ات رو خوندم. بايد اعتراف کنم که شيوه نگارش جذاب و برانگيزاننده اي داشت اما بايد اين رو هم اضافه کنم که به همون اندازه که خودت در باره اون فيلم گفته اي، نوشته ات مبتذل و سطحي بود. دوست من، ميدوني چرا اين موضوع رو، اونهم از تلويزيون براي نقد و تحليل انتخاب کرده اي؟ هيچ با خودت فکر کردي که نقد کردن يک کارهنري سطحي مثل اين برات آسونتر از تحليل کارهاي فاخر و پرطمطراقيه که تو غالبا مرعوب پيچيده گي ساختاري و بياني اونها ميشي؟ بقيه نوشته هايي هم که در اين وبلاگ گذاشتي همه مرتبط با هنرپاپ هستن. ستايشت از جان لنون، آلبوم هاي موسيقي که معرفي کردي، و فيلم هايي که در" رقصي چنين " به ستايش از اونها پرداخته اي ، همه تخت هنر پاپ قرار مي گيرند. عزيز دل، شده به اين فکر کرده باشي که چرا چيزي از "تارکوفسکي" يا " اينگمار برگمان" رو در اين وبلاگ نقد نکردي؟ قبول داري که ديدن shall we dance بسيار راحت تر و فهمش آسونتر از اونا بوده؟که نقد کردن يک کار سطحي مثل Shall we dance برات خيلي راحتر از تحليل کارهاي پر مايه هنريست. اينکه وقت گذاشتي که چيزي در باره اين فيلم بنويسي نشون ميده که ذهنت با اون درگير شده، يعني چيزي از اون رو فهميدي حتي اگه نقاط ظعفش باشه. خوب با خودت رو راست باش و ببين که با هنر پيشه هاي خوش آب و گل اين فبلم بيشتر حال کردي يا با شخصيت هاي تکيده و رنگ و رو رفته فيلم هاي " تارکوفسکي" ؟ دوست من، وقتي داشتي در باره جنبه هاي "مينيماليستي" هنر هاليوودي مي نوشتي، در حالي که هيچ آگاهي کاملي از "مينيماليسم" نداشتي ( چيزيه که خودت در پانوشت آوردي) ، پرداختن ات به مقوله "مينيماليسم" جز اين بوده که خواستي افاضاتي کرده باشي يعني ماهم بلديم...به نظرم اظهار نظر در باره چيزي که آگاهي ازش نداري به همون اندازه فيلمي که نقدش کردي مبتذل هستش و خطر ابتذال روشنفکري به مراتب بيشتر از ابتذال جاري در بين عوامه.

    دوست عزيز، اينکه انتظار داشته باشيم که همه چيز در چارچوب مقياس هاي فهم ما تبيين بشه نشان از ضعف انديشه اي داره که هيچ وقت بالاي سرش رو نگاه نکرده. نميدونم چرا بعضي دوستاي روشنفکر اصرار بي موردي دارند بر پيچيده کردن مفاهيمي که ميشه ساده تر و همه فهم تر هم تبيينشون کرد. گويي اينا ميزان فهمشون رو با نفهمي ديگران اندازه مي گيرن و هيچ به اين نمي انديشند که خيلي مفاهيم ديگه اي هم هستند که به اندازه همه عمرشون از طاقت فهم اونها فراتره. شما که در برج عاجت دامن از آلايش عوام بر کشيدي، ديگه چه کاري به علايق و طبع اونها داري؟

    اون چند سطري که در "رقصي چنين" نگاشته اي، نشان از ميان مايگي انديشه ات داره با اين تفاوت که اين گل، به سبزه توهم خود برتر انگاري نيز آراسته تر شده. شما خود اگر اهل انديشه بودي، وقتت رو به امري پربارتر از تماشاي تلويزيون صرف مي کردي چه اونکه ، گمان دارم براي شما نيز، نقد کردن مضخرفات سطحي اون بسيار آسانتر از تحليل هنر فخيم و گرانمايه ايست که توان ادارکش مستلزم انديشه اي بارور و خلاق تره و اين با مطالعه و تفکر ميسر ميشه نه با تماشاي تلويزيون...

    نظر دادم ، ديدم نظرم بيشتر از يادداشت رضا شده ، نظرم رو تبذيل به يادداشت کردم